جدول جو
جدول جو

معنی دعوی گاه - جستجوی لغت در جدول جو

دعوی گاه
(دَعْ)
مجلس دعوی. جایی که دعوی را در آنجا مطرح کنند. به اصطلاح امروز، محکمه. دادگاه. مجلس داوری:
ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش
روان شد کوهکن چون کوه آتش.
نظامی.
که هر یک بود در میدان همائی
به دعوی گاه نخجیر اژدهائی.
نظامی.
و رجوع به دعوی گه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داوری گاه
تصویر داوری گاه
دادگاه، عدالت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(دَعْ گَهْ)
دعوی گاه. موضع طرح دعوی:
پسند آمدش کآن سخنهای چست
به دعوی گه حجت آمد درست.
نظامی.
و رجوع به دعوی گاه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
محکمه. داورگاه. داوری گه. داورگه. دارالعداله، مجازاً جنگ جای. آنجا که از مردان و از مردی آنان حکومت کنند:
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت.
نظامی.
در آن داوری گاه چون تیغ تیز
که هم رست خیزست و هم رستخیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
دعوی دارنده. آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده. (ناظم الاطباء). مدعی. (فرهنگ فارسی معین). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
وگر جوابش گویند شاد باشم سخت
کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار.
(از جامع الحکمتین ص 311).
کجا جمشید و کو هوشنگ و فغفور
کجا شاهان دعوی دار و مغرور.
(منسوب به ناصرخسرو).
زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث.
محتشم کاشانی (از آنندراج).
، نزاع کننده. پرخاشجوی، دادخواه. متظلم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَعْ گَ)
مدعی. ادعا کننده. (ناظم الاطباء) :
جست دعوی گر مخالف گوی
زیرک سخت چشم حجت جوی.
میرخسرو (از آنندراج).
، دادخواه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خواهان، ستیزه جوی آنکه ادعایی دارد مدعی، نزاع کننده پرخاشجوی، دادخواه متظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوری گاه
تصویر داوری گاه
محکمه عدالت دادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماوی گاه
تصویر ماوی گاه
زیستگاه، پناهگاه جایی که در آن زیست کنند، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گاه
تصویر دیو گاه
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
اولین شعبه از شعب بیست و چهار گانه موسیقی است و آن از اسامی دساتین است که پارسیان نهاده اند) اسم جنس مفرد اعظم که از نغمات اصیل اصفهان است (مجمع الادوار ج 2 ص 25) دو جهان دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار